تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

رابرت برتون نوشت:"من از اندوه مینویسم که مشغول باشم و از اندوه حذر کنم"

{از سال 89 تا 94 توی بلاگفا می‌نوشتم. بعدش بلاگفا هیولا شد و نوشته‌هام رو قورت داد. منم کوچ کردم به اینجا }

بایگانی

در دنیای تو ساعت چند است؟

سه شنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۰۴ ق.ظ

سینمای ایران،سینمای فیلم هایی ست که بعد از هربار دیدن باید فریاد کشید: زارت.و بعد از آن یک آروغ زد.باور کنید.سینمایی که آدم ها در جنگ ،عاشقِ پرستارِ بیمارستانی صحرایی میشوند،کمدی هایش آنقدر بی نمک است که وسط فیلم ؛سینما را ترک میکنیم،تراژدی هایش ترکیبی ست که از خیانت و بدبختی و سیه روزی.اکشن هایش توهمی بیش نیستند و خداروشکر انیمیشن و فیلم کودک و نوجوان هم نسل شان منقرض شده...بعد از فیلم"چ"ی ِ حاتمی کیا،روی هیچ صندلی ِ سینمایی ننشسته بودم.میدانم بعد از آن فیلم هایی آمد که میتوانست راضی ام کند،اما ترجیح میدادم بشینم فیلم های"جیمز باند"و یا برای چندمین بار سکانس هایی از "کازابلانکا"را ببینم تا اینکه بخواهم ریسک کنم،بکوبم بروم سینما،توی صف بلیط بایستم،چیپس بخرم،روی صندلی های ِ رنگ و رو رفته و فنر در آمده ی ِ آدامس چسبیده بشینم و بخواهم فیلمی ببینم که باید وسط هایش چرت زد...الغرض؛خواستم بگویم تقریبن بعد از سه سال ؛اسم و بازیگرانی از فیلمی مرا گرفت."در دنیای تو ساعت چند است"...بازیگران فیلم ناخودآگاه تو را جذب دیدن میکنند اما فیلم چیزهای بیشتری برای جاذبه دارد...درست است که موضوع کلیشه ای ِ عشق چندین ساله را دارد،اما بیان این عشق آنقدر آرام است که ممکن است اواخر فیلم تو را به گریه بیاندازد.نه گریه ای از سر ِ اندوه.بلکه گریه ای که همراه با لبخندی از سر شوق و حسرت است...در ابتدای فیلم من میخکوب دو چیز شدم:فضای داستان و موسیقی ِ آرام و خاصی که با آن همراه است...و انصافن به هیچ عنوان نمیشود از فیلمبرداری ِ معرکه ی فیلم هم گذشت.فیلمبرداری ئی که عکاسی را هم به دنبال داشت.تمام سوژه های عکاسی، فیلمبرداری شده بود.ظرافت دستان لیلا حاتمی روی دستگیره ی ماشین ِ آبی،سنگفرش های خانه،شیشه های باران خورده،قاب های عکس ِ آویزان به دیوار و غیره و غیره...از بازیگری حاتمی و مصفا چیزی نمیگویم.چون این زوج خیلی وقت است اعتماد ما را به خودشان جلب کرده اند و شاید به خاطر همین بود که من به دیدن این فیلم نه نگفتم...سکانس های پایانی اش آنقدر لبخند همراه با بغض برای من به همراه داشت که در تمام این مدت ِ بعداز اتمام فیلم،دائمن آنها را مرور میکنم..."در دینای تو ساعت چند است"آنقدری خوب بود که بعد از پایان فیلم برای تهمینه پیام دهم:"خدا بود این فیلم"و یا اینه سریعن کانکت شوم و توی اینستاگرام معرفی اش کنم و بعد هم بیایم اینجا و بگویم:سینمای ایران موقعی مرا لال میکند که حاتمی و مصفا را همراه خود داشته باشد...

موافقین ۷ مخالفین ۰ ۹۴/۰۳/۲۶

نظرات (۱۲)

شیار صد و چهل و سه: نرگس آبیار، نه حاتمی‌کیا!!
پاسخ:
بله بله
حق با شماست
درست شد

این روزها همه جا صحبت از این فیلم هست.من اصلا اهل فیلم نیستم نه ایرانی ن خارجی....مگه چن تا فیلم غیر وطنی ک برای کلاس زبان تکلیف بودن...اما این فیلم اینقدر ازش صحبت هست مشتاقم ببینم

چه معرفی خوبی :)
مشتاق شدم ببینمش :)
واقعا موسیقی مست کننده بود...
و واقعا به سینمای ایران امیدوار شدم
۲۷ خرداد ۹۴ ، ۰۸:۵۹ قناری معدن
مشکل فیلمنامه داریم توی این سینما. یکی بیاد من براش فیلنامه بنویسم تا حال و روز سینما بهتر بشه...
۲۸ خرداد ۹۴ ، ۱۸:۴۱ مـــهر بــــــآنو
باید فیلم قشنگی باشه...دوست وبلاگ از دست رفته من  خوشحال میشم که به پناهگاه موقتی من هم سسری بزنید و با لینک کردنم منو به بقیه نشون بدین :)
بازی های لیلا حاتمی رو دوست دارم و شخصیتشو هم همینطور. چون خودشه بدون ظاهر سازی هایی که این روزا بین نا بازیگران زن، خیلی زیاد شده.
۲۹ خرداد ۹۴ ، ۱۷:۴۴ لولا پالوزا
ولی به نظر من از دست دادن....با از دست افتادن فرق میکنه
پست بالا را سه نقطه بس است.....
۲۹ خرداد ۹۴ ، ۲۰:۳۱ خورشید بانو
سینمای ایران دیگه از هر 10 فیلم فقط یکی ارزش دیدن داره. نمی دونم چرا همه اینقدر فیلم "چ" رو دوست داشتن :|
۳۱ خرداد ۹۴ ، ۱۷:۳۵ انارماهی : )
در راستای پستِ چاقو
میگم
چرا همه ی هم سن و سالای من میگن بیست و سه سالشونه ولی من مسرانه همه جا خودمو بییست و چهار ساله معرفی میکنم؟
چرا واقعا؟
سوال شده برام
آیا من بیست و سه ساله ام و خودم خبر ندارم؟

پاسخ:
تو ی سال از من بززگتری
عالی بود.. هنوز طعمش زیر زبونمه.. خیلی خوب بود..
خوشحالم که دوباره پیدات کردم...