تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

تلخ همچون چای سرد

تلخ منم،چایی یخ که هیچکس ندارد هوسش را

رابرت برتون نوشت:"من از اندوه مینویسم که مشغول باشم و از اندوه حذر کنم"

{از سال 89 تا 94 توی بلاگفا می‌نوشتم. بعدش بلاگفا هیولا شد و نوشته‌هام رو قورت داد. منم کوچ کردم به اینجا }

بایگانی

من چندین و چند کامنت این مدلی گرفتم تا حالا.خواستم با سطح دغدغه ی دوستان آشنا بشید.به جدم قسم اینقدر که خوانندگان وب من حرص و جوش میخورند برای ابروهام من تو طول زندگیم برای امتحانام حرص نخوردم و همچینین مسیح علی نژاد برای حقوق زنان!و هیلاری کیلینتون برای رئیس جمهور شدن!در هر حال من وقتی این کامنت ها رو میگیرم میذارمشون توی ی گروه و کلی میخندیم و در مورد سطح دغدغه ها و دید و نظرات ملت در مورد بی ربط ترین موضوعات به زندگی شون بحث میکنیم!!!ممنون که باعث اوقات فراغت مایید!ممنون که فوضولی کردنتون باعث میشه من بیشتر از قبل از خودم خوشم بیاد!


۱۴ آبان ۹۵ ، ۰۰:۰۰
.
مثلا ساعت 9 شب میان سوز پاییزی در تاریکی شب توی آن سالن نه چندان بزرگ دانشگاه،میخواهیم همه مان جمع شویم و فیلم 12 angry manرا ببینیم...بعد از فیلم، در سوسوی چراغ های نیمه روشن محوطه ی دانشگاه نفس عمیق بکشیم و هی تکرار کنیم:شب ِ دانشگاه چقدر قشنگه:)
۱۰ آبان ۹۵ ، ۲۱:۴۲
.

در زندگی ام لحظه هایی وجود دارد که هرچقدر زیاد یک نفر را دوست داشته باشم؛در آن برهه باید دوست داشتنم را به شکل کاملا آرامی به حد معمولی؛برسانم.خیلی معمولی...و آدم هایی که معمولی دوست دارم را به حاشیه ببرم...و به این ترتیب همه یک مرحله به عقب برگردند...حس میکنم الان در آن برهه هستم و باید خلوت شوم...خلوت خلوت...و تنها کسی که حق دارد همانجا سر جای اصلی و بزرگ خودش بماند"مامان"است....نیاز دارم که ریموت رو بزنم و درها بسته شود و من،تنها داخل بمانم...


۰۷ آبان ۹۵ ، ۱۳:۳۳
.
توی کلاس عمو اصلانی* ما باید برای هر جمله ای که میگوییم حالت واقعی همان جمله را به خودمان بگیریم.مثلا اگر میگوییم Hi guys دقیقا باید حالت سلام و احوال پرسی ،موقع ادای این جمله در چهره مان باشد.یا مثلا وقتی به انگلیسی میگوییم "با من پسر خاله نشو" باید همان حالت عصبی بودن در چهره مان دیده شود.در غیر این صورت یا جریمه میشویم یا به هر نحوی ضایع!!!جلسه ی قبلی از بچه ها پرسید"جمله ی nature is calling me چه معنی یی میدهد؟ که خب طبیعتا معانی ئی که بچه ها میگفتند ازین قبیل جمله ها بود:"طبیعت مرا میخواند"."طبیعت به من الهام میکند"."طبیعت مرا فرا میخواند"...بعد از اینکه همه ی بچه ها ازین مدل ترجمه ها کردند،عمو اصلانی حالت دل پیچه به خودش گرفت و به حالت دو به طرف کلاس دوید....گفت فهمیدید.این معنی رو میده..."من دستشویی دارم".بعد از بچه ها خواست این جمله را همراه با حالت واقعی اش ادا کنند.حالتی مضطر بودن و همزمان با لحنی از عجز و التماس بیان این جمله....بچه ها را تصور کنید که با این حالت وسط کلاس ژست دل پیچه به خودشان گرفته بودند و تکرار میکردند:nature is calling me....بقیه ی کلاس را تصور کنید از شدت خنده روی دسته ی صندلی ولو شده بودند....آیا به ضد افسرده بودن این کلاس ایمان نمی آورید؟!

*کلاس های عمو اصلانی رو ممکنه قبل ترها توی وبلاگ"خرمالوی سیاه"خونده باشید.ولی خب من باز برای رفع ابهام در موردش یه توضیح مختصر میدم.کلاس فشرده ی زبان هست که استادش اقای اصلانی هستند و ما صداشون میکنیم عمو!در این حد صمیمی!!!یه متود خاصی در جهت یادگیری زبان هست.کلاسی به شدت خاص.با رده سنی های متفاوت.توی کلاس بچه ها سطوح یادگیری زبانشون با همدیگه فرق داره.مثلا کسی رو داریم زبانش در حد هِلو و هاو آر یو هست.و کسی هم هست برای مهاجرت داره میاد این کلاس...خلاصه من گفتم کلاس عمو اصلانی شما فکر نکنید من مهدکودک میرم!منظورم کلاس زبان هست!
۰۷ آبان ۹۵ ، ۱۱:۱۹
.
دلم میخواست ی دوست پسر داشتم مدرکش فوق لیسانس پاور پوینت درست کردن بود.بعد مثلا اسمش فرشید بود.بهش میگفتم:فریییییییییییی میشه امشب برام یه پاور درست کنی؟اونم میگفت چشم عزیزم.بفرست بیاد فایلت رو...منم براش میفرستادم و این حرکت مصیب اور و چندش پاور پوینت درست کردن ازم ساقط میشد!!!حالا نه همچین رشته ی دانشگاهی یی وجود داره و نه دوست پسرای الان لی لی به لالای دوست دختراشون میذارند و نه من اهل این لوس بازیا هستم!!!تف به این دنیا!
موافقین ۲۳ مخالفین ۶ ۰۳ آبان ۹۵ ، ۲۰:۰۲
.

بنظرم همین که به این مرحله رسیده ام که،موقع غذا خوردن وقتی ناگهان موی ِ حال بهم زنی در ظرف ِ غذایم دیدم،بدون اینکه عق بزنم و یا از ادامه ی خوردن انصراف دهم ،چشمانم را میبندم،مو را بیرون میکشم،دستم را با پشت بلوزم پاک میکنم و سپس در عرض پنج ثانیه فراموش میکنم چه اتفاق هولناکی افتاده و باز شروع میکنم به خوردن،نشانه ی خوبی ست...میتوانم عادت های دیگرم را عوض کنم.میتوانم کارهای سخت تری هم انجام دهم.در عرض 5 ثانیه که نه،ولی به هرحال میتوانم فعل فراموشی را در هر امری صرف کنم و اعمال کنم...باید جرات بیشتری پیدا کنم...

۱۱ نظر موافقین ۱۵ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۵ ، ۲۳:۰۳
.

هیچ عمری هدر نمی رود.تنها زمانی که هدر میدهیم،زمانی ست که فکر می کنیم تنهاییم.


در بهشت پنج نفر منتظر شما هستند/میچ البوم/ترجمه ی پاملا یوخانیان


۳۰ مهر ۹۵ ، ۱۰:۱۹
.

غریبه ها ،خانواده ای هستند که هنوز با آن ها اشنا نشده ای.


در بهشت پنج نفر منتظر شما هستند/میچ البوم/ترجمه ی پاملا یوخانیان



۳۰ مهر ۹۵ ، ۱۰:۱۷
.

مطرود که باشی ، حتی سنگی که به طرفت می اندازند ،می تواند دلت را شاد کند...


در بهشت پنج نفر منتظر شما هستند/میچ البوم/ترجمه ی پاملا یوخانیان


۳۰ مهر ۹۵ ، ۱۰:۱۴
.

مردم ،بهشت را مثل باغ فردوس تصور میکنند.جایی که در آن می توانند بر ابرها شناور شوند و در رودخانه ها و کوه ها وقتشان را به بطالت بگذرانند.ولی این صحنه پردازی ها بدون تسلی خاطر،بی معنی ست.

بزرگترین هدیه ای که خدا می تواند به تو دهد این است:درک آن چه در زندگی ات گذشته.تا زندگی ات برایت توجیه شود.این همان آرامشی ست که دنبالش بودی."

در بهشت پنج نفر منتظر شما هستند/میچ البوم/ترجمه ی پاملا یوخانیان


۳۰ مهر ۹۵ ، ۱۰:۱۱
.